موضوع: "بدون موضوع"

اسیری دربندخود

عازمم !!
عازم راهی که پیش از این باید میرفت…
کوله بارم پراز تهی،لیکن بسته بال وپرم..! پرشده این دل زآوار…
بسته گشته پابندهایی گران برپایم…
این بار…..!
نمیدانم بار چندم است که عزم سفر دار …!؟
اما….!
اما این بار سنگین تر زپیشم…می روم اما….
پیر ره مرا گفته است که ناهمواری هاسست می گردان این پابندهارا…!
میروم اما به این سویک امید…!
میروم تا بگسلانم این بندها را….!
مرا عبد و عبیدیِ مولایم خوش است….
جز طوق بندگیش نشاید بنده را…!
اما این بار رفتنم فرق دارد…
با کفش آهنین گام برمی دارم،نمی ترسم ز ناهمواری ها…
بانور عشق ولایت می روم تابسازم مخربه آوار شده دلم را….
می روم تا مُهری زنم پای تمام کج روی هایم زاستغفار…!
گفته اند ماه بخشش است، ماه بندگی ایست…
منتها ره رواش میخواهدش…!
من نمیدانم ….!
من نمی توانم..!
ایستادگی مابعدش رامی گویم….!
اما آن را می خواهم!می خواهمش!
اما تو ای مولای من!خالق و اربابِ دلم!
توهم می دانی وهم توانش داری برایم بخواه که این بار بایستم بر رهت….!
به قلم-هورمند

چپ یا راست..؟؟

تاریخ قصه نیست بر خوابیدن،سرگذشت غصه افراداست….که بیاموزی و بگیری عبرت..بیاموزی از خیانت ها تا نباشی چون خائن ها
بیاموزی از دگرگونی ها …که گر روزی در میدان حقی زچیست ….لق لقه ست یا ایمان درون ….که شامگاهش پاورچین نروی به میدان باطل…
آمده ام تا بگویمت ای دوست بنگر در درون…
کیستی چیستی…!!؟؟
آنقدر مقتدر و پر از عشق هستی که به فرمان ولی درآیی در تنور …!!
امروز بگویمت از عباس ،که بهانه نیاری و بگویی معصوم بود و فلان…
بگویمت از ولایتش…گر ولایت بودتت آب بر آب می ریزی!
دست ها رامیدهی..!
چشم را فدای رهش میکنی…!
به دنبال امان از فلانی ها نیستی، چشمت به بیرونی ها نیست…!چشمت به حرف مولایت است…!می فهمی مولا..فقط او…
منطق و عقل قبل از آن است که بر می گزینی دیگر که بر رهش آمدی عقل با عشقِ ولی عجین می گردد…
میشودت چشمِ بی بهانه …بله ارباب هایِ بی صبرانه
آه من به قربان روزی که ارباب بیایید…
بیایید دل را در کف منطق بنهیم تا بمیرد شیطان…
باید بشود قربانی ،دل …
بایدرجم بشود هوس ها
تا دیو بیرون رود و فرشته در آید….
آه مولای من…
ای کاش ماهم عباست میشدیم…
برایمان بخواه آقای من..!

مفردمذکر غایب

در عجبم از آمار زمین و اینکه تاکنون مفرد مذکر غایب مانده ای
ترسم ازاین است که زمین کوفه ای دیگر گشته باشد
چه کرده ایم سوار بر ماشین زمان ،به کجا چنین شتابان،بدون صاحب زمان
چه کرده ایم که به تخاطب نرسیدهایم
آری تو پشت ابری و ما چراغ دنیا راروشن ساخته ایم
چه جایگزینی! چه سرعتی دارد این دنیا!
شما به کنار عجب بندگی کرده ایم
از همه جا و همه کس می نالیم،دیگر رحمی به خودمان هم نمی کنیم
چه شده!چه کرده ایم!که همه و همه چیزرا فراموش کرده ایم،عهد می خوانیم و عهدی نمی بندیم.چرا کسی کاری نمی کند!
در کدام عالم به سر می بریم
چرا!چرا؟به این درک نمی رسیم که هستی جهان از توست وبی تو همه هیچ اند،بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
چرا فریاد اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیر النعم سر نمی دهیم
چرا فریاد اللهم اغفرلی ذنوب التی تنزل البلا سرنمی دهیم
می دانم آقا!می دانم مردم کوفه که دست نشان تاریخ شد،بعد ۲۵سال زبان توبه گشودند و ولی نعمتشان را خواستارشدند!
نکند!نه! آقای من
از تو می خواهم دعایی کنی دعا کنی که همگان ظهور کنند در عالم تو
شما غایب نیستید و ما غا ئبیم.
#به قلم -هورمند#

بیدارشو ای فرزند آدم

چشم هارا باید شست جور دیگر بایددید!
روزگار به گونه ای پازل هایش را چید که بگوید تکانی به خود بدهید.
از جسمانیت خودرا برهانید!
باچسپیدن به ضریح تنها زوار را زیرپا نهادی!
باید فهمت را بالاببری،شور تنهاکافی نیست،شعور میخواهد،شعور!!
دنیا دیگرتحملش طاق شد ازغفلت آدمیان.
او خود گفت دست ها بسایم تادری بگشایم!
آنقدر حساب از نفس هاکشیده نشد که دنیا تورا در خانه نگاه میدارد، می گوید محاسبه ات رابکن!
پیش ازآنکه حساب بکشند!
دنیا آمدو گفت منم ها را رها کن،که گرفتار شرکی هستی که دیده نمی شودوتوغرقی در کشش ولضالیــــــن هایت!
برخیز وفکری به حال خویشتن کن،برخیزوکاری بکن!
برخیز و خودت را پاک کن از کروناهای شرک،برخیز هنوز هم فرصت هست!
برخیزتا دنیا گامی دیگری برای اصلاحت برنداشته است!
برخیز شاید خبری در راه است!
برخیزو کوله ی ایمان بربند،که ز اغیار،نباشی

دنیاگرد است و می گردد

دنیا گرد است و می گردد،دنیای جاهلی بامشقت بسیارازآن برون رفت.
دیناگرداست و می گردد،جهل درلباس مبدل مدرنتیه آمده است ودنیا درآن فرو،ارزش هاعوض،برهنگی فرهنگ!
خوردن هردست نایافتنی مدرن بودن است.
چشم ها به امید اجنبی غافل از درمانگی اجنبی!!
دست نیازت را به سوی دیگری کن!چشم امیدت را به دربارش بُکُن!
دست می گیرد !می آید به سویت ده ها گام! از توسل از توکل!
لیکن غافل از حکمت نباید شد!
این را گفتمت ای آدم تا بدانی دنیا گرد است و می گردد بدان!
ما زدریاییم و به دریا می رویم مازبالاییم وبه بالا می رویم!!

1 2 3