بیدارشو ای فرزند آدم
چشم هارا باید شست جور دیگر بایددید!
روزگار به گونه ای پازل هایش را چید که بگوید تکانی به خود بدهید.
از جسمانیت خودرا برهانید!
باچسپیدن به ضریح تنها زوار را زیرپا نهادی!
باید فهمت را بالاببری،شور تنهاکافی نیست،شعور میخواهد،شعور!!
دنیا دیگرتحملش طاق شد ازغفلت آدمیان.
او خود گفت دست ها بسایم تادری بگشایم!
آنقدر حساب از نفس هاکشیده نشد که دنیا تورا در خانه نگاه میدارد، می گوید محاسبه ات رابکن!
پیش ازآنکه حساب بکشند!
دنیا آمدو گفت منم ها را رها کن،که گرفتار شرکی هستی که دیده نمی شودوتوغرقی در کشش ولضالیــــــن هایت!
برخیز وفکری به حال خویشتن کن،برخیزوکاری بکن!
برخیز و خودت را پاک کن از کروناهای شرک،برخیز هنوز هم فرصت هست!
برخیزتا دنیا گامی دیگری برای اصلاحت برنداشته است!
برخیز شاید خبری در راه است!
برخیزو کوله ی ایمان بربند،که ز اغیار،نباشی
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط هورمند در 1399/01/07 ساعت 05:00:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1399/01/07 @ 09:43:33 ب.ظ
علی خردمند [بازدید کننده]
احسنت خیلی عالی خداوند ان شاالله برتوفیقاتتان بیفزاید باآرزوی موفقیت
1399/01/15 @ 04:53:40 ب.ظ
هورمند [عضو]
سپاس از توجهتون