موضوع: "کنترل ذهن"

بیشتر بیندیشیم!!

شخصى در قمار خانه مرد؛
و شخصى ديگر در مسجد!

افراد قضاوت هایشان را کردند؛
و به قولی عقلشان به چشمشان بود!
ولی اولی برای نصیحت رفته بود؛
و دومی برای دزدیدن کفش!
لطفا عقلتان را از «چشمتان» به «سرتان» بازگردانید؛ و یکدیگر را قضاوت نکنید!
و این را نیز بدانیم:

“تهمت"مثل زغال است!
اگرنسوزاند، سیاه میکند
وقتی کسی را زخمی میکنی،
دیگه بعدش،نوازش کردنش
فقط ،دردشو بیشتر میکنه
مراقب رفتار و حرفهامون باشیم

باز میگردیم به حرف اول مان بسیار بیندیشید بعد….
پایان مبحث

پازلِ جهان!!

استاد بزرگواری می‌گفت: یک بار داشتم برگه‌های امتحان را تصحیح می‌کردم. به برگه‌ای رسیدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ایرادی ندارد. بعید است که بیش از یک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگه‌ها با لیست دانشجویان صاحبش را پیدا می‌کنم. تصحیح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زیاد است. کمتر پیش می‌آید کسی از من این نمره را بگیرد. دوباره تصحیح کردم 15 گرفت. برگه‌ها تمام شد. با لیست دانشجویان تطابق دادم اما هیچ دانشجویی نمانده بود. تازه فهمیدم کلید آزمون را که خودم نوشته بودم تصحیح کردم.

آری، اغلب ما نسبت به دیگران سخت‌گیرتر هستیم تا نسبت به خودمان و بعضى وقت‌ها اگر خودمان را تصحيح كنيم مي‌بينيم به آن خوبي كه فكر مي‌كنيم، نیستیم.

پس لطفا همه بیاییم ذره بین ها را از رو دیگران برداریم و رو به آیینه بنشینیم،دست برداریم ازطرح زنگی کشیدن برای اطرافیانمان،آنان،ما نیستند آنان با قابلیت دیگر از ما خلق شده اند.

ما نمونه کوچک شده ی جهانیم اگر هر کسی خودش را ساخت در حیقیت پازلی از جهان تکمیل میشه شاید پازل بعدی از تو بیاموزد رسم ساختن را!!!

 

خط قرمز قضاوت

خیلی وقتها به امتحان دیکته فکر می کنم، اولین امتحانی که در کودکی با آن روبرو شدم. چه امتحان سخت و بی انصافانه ای بود.
امتحانی که در آن با غلط هایم قضاوت می شدم نه با درست هایم.
اگر دهها صفحه هم درست می نوشتم، معلم به سادگی از کنار آنها می گذشت اما به محض دیدن اولین غلط دور آن را با خودکار قرمز جوری خط می کشید که درست هایم رنگ می باخت. جوری که در برگه امتحانم آنچه خود نمایی می کرد غلط هایم بود.
نمی دانم قضاوتهای غلط با ما چه کرد که امروز از کنار صفحه صفحه مهربانی دیگران می گذریم اما با دیدن کوچکترین خطا چنان دورش خط می کشیم که ثابت کنیم تو همانی که نمی دانی، که نمی توانی.
کاش آن روزها معلمم، چیز مهمتری از نوشتن به من می آموخت. این روز ها خیلی سعی می کنم دور غلطهای دیگران خط نکشم.
این روز ها خیلی سعی می کنم که وقتی به دیگران می اندیشم خوبیهاشان را ورق ورق مرور کنم.
کاش بچه هایمان مثل ما قضاوت نشوند.

قدم اول پاکی ذهن

چشمي که دائم عيب‌هاي ديگران را ببيند
آن عيب را به ذهن منتقل ميکند
و ذهنی که دائما با عيب‌های ديگران درگير است
آرامش ندارد، درونش متلاطم و آشفته است

در عوض چشمی که ياد گرفته است
هميشه زيبايي‌ها را ببيند، اول از همه خودش آرامش پيدا می کند

چون چشم زيبابين عيب‌های ديگران را نمی بيند و دنياي درونش دنيای قشنگی‌هاست

گرت عیبجویی بود در سرشت
نبینی ز طاووس جز پای زشت

 

برای خودت باش!

مَردُم ذاتا قاضی به دنیا میاد.
بدون اینکه خودت خبر داشته باشی، جلسه دادگاه برات تشکیل میده، روت قضاوت میکنه، حکم برات صادر میکنه و در نهایت محکوم میشی.
مَردُم قابلیت اینو داره که همه جا باشه، هرجا بری میتونی ببینیش، حتی تو خواب.
اما مَردُم همیشه از یه چیزی میترسه؛؛؛ از اینکه تو بهش بی توجهی کنی، محلش نذاری، حرفاش رو نشنوی و کاراش رو نبینی.
پس دستت رو بذار رو گوشت، چشمات رو ببند و بی توجه بهش از کنارش عبور کن و مشغول کار خودت شو و از فرصت های زندگيت لذت ببر.

از آنها شکایت نکنید میدوند چرا؟

چون پوشیدن کفش بسیار آسان تر از فرش کردن دنیاست.

1 3