هرکسی آن درودعاقبت کار که کشت
سفری خیالی به جهنم
گاها نام جهنم را شنیده بودم در توصیف آن بزرگتر ها برایم گفته بودند.
گفته بودند که آنجا ساخته دست ماست.
گفته بودند از حرارتش از مار و عقرب هایش از….
به راستی در ذهنم تصور کردم جهنم چطور جایی است؟
زیر سقف آسمان که ستاره چشمک زنان مرا می نگریستند،چشمانم را بستم و سوار بر ماشین خیال راهی بازدیدی از جهنم شدم.
هنوز قدری حرکت نکرده بودم که صداها ویران کننده فریادها به گوش میرسید.
اینان کیستند بهر چه فریاد سرمی دهند؟
چرا اینقدر اینجا گرم و سوزان است ؟
هر چه جلو تر می روم حرارت و عطش زیادتر می شود.
عطش؟چقدر تشنه ام، آبی برای خوردن نیست؟چرا هست،اهالی آن مرا به مایعی از چرک و خون رهنمون می کنند. این دیگر چیست؟این حرارت از چیست؟
ندایی آمد:این اعمال اینان است که این منزل گاه را برایشان ساخته است.
آه خدای من به تو پناه می برم .
طاقتم دیگر طاق شد،تحمل، بیش از این یاریم نمی کند.
خداوندا ما قرین رحمت خویش قرار ده!
خدایا از خشم و عذابت به لطف و مهربانیت پناه می برم.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط هورمند در 1399/02/07 ساعت 02:07:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1399/07/03 @ 08:30:03 ب.ظ
مهتاب [عضو]
سلام دوست عزیزم
ستاره که نیست!
اللهم انی أعوذ من سخطک
1399/07/04 @ 12:03:05 ق.ظ
هورمند [عضو]
سلام بانو در جریان نیستم چرا ستاره نیست.
1399/02/07 @ 04:51:08 ب.ظ
طوباي محبت [عضو]
وای مشکات جان وصفش رو هم آدم دوست نداره
خدا نصیب نکنه.
1399/02/07 @ 08:55:11 ب.ظ
هورمند [عضو]
طوبای عزیزم برایت صمیمانه می نویسم نامه ای برای خالقمان که ان شاالله در این جایگاه نباشی.