قصه ما به سر رسید.
اصلا رقیه نه ، مثلا دختر خودت؛
یک شب میان کوچه بماند ،چه میشود؟
اصلا بدون کفش ،توی بیابان ،پیاده نه !!!
در راه خانه تشنه بماند ،چه میشود ؟
دزدی از او به سیلی و شلاق و فحش ،نه !
تنها به زور گوشواره بگیرد ،چه میشود؟
گیریم خیمه نه ،خانه و یا سرپناه ،نه !
یک شعله پیرهنش را بگیرد،چه میشود ؟
در بین شهر ،توی شلوغی ،همیشه ،نه !
یک شب که نیستی ،بهانه بگیرد ،چه میشود؟
اصلا پدر ،عمو و برادر ،نه ، جوجه ای ،
تشنه مقابل چشمش بمیرد ،چه میشود ؟
دست گناهکار مرا روز رستاخیز ،
یک دختر سه ساله بگیرد ،چه میشود ؟
و قصه ما به سر رسید……
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط هورمند در 1399/06/11 ساعت 09:16:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1399/06/11 @ 09:26:28 ب.ظ
Alma [عضو]
علی لعنته الله علی القوم الظالمین
1399/06/12 @ 06:09:53 ق.ظ
هورمند [عضو]
سپاس از دقت نظرتون