باران که شدی...
باران که شدی مپرس این خانه ی کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست
باران که شدی، پیاله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست
باران! تو که از پیش خدا می آیی
توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست
بر درگه او چونکه بیفتند به خاک
شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست
با سوره ی دل، اگر خدارا خواندی
حمد و فلق و نعره ی مستانه یکیست
این بی خردان، خویش خدا می دانند
اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه یکیست
گر درک کنی خودت خدا را بینی
درکش نکنی، کعبه و بتخانه یکیست..
مولانا
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط هورمند در 1399/04/13 ساعت 01:33:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1399/04/15 @ 09:27:15 ق.ظ
یا کاشف الکروب [عضو]
با سلام و احترام جالب بود موفق باشید یاحق.
1399/04/14 @ 09:29:17 ب.ظ
سربازی از تبار سادات [عضو]
خیلی خوب بود
واقعا بخشش روح بزرگی میخواد
1399/04/14 @ 10:34:27 ب.ظ
هورمند [عضو]
همین طوره عزیزم