جانب عشق عزیز است....

جانب عشق عزیز است…
عشق درک می کند…
با عشق در اوج رسیدن است…
شب تاریک و بیم موج گردابی چنین حایل/کجا دانند حال ما سبک ساران ساحل ها

دل ،بقیع است!

غم عالم به دلم ریخته و تافته
غم عالم مرا سنگین و حزین کرده
غم تنهایی،که کم از غم ِاربابه
ارباب عالم باز آی و حرمی کن بقیع را
راهی بگشا بسویش،دلم از این غربت به درد است
ارباب غربت دل بی حریم ما کم از بقیع نیست
بیا وحرم کن دلمان را!
بیا و مکتب جعفری را باز،گشایش ده!
دلمان از این همه تنهایی به درد آمده!
“هورمند”

بهانه ای برای دوست داشتن!

فیروزه جواهری دوست داشتنی وزیبایی ست.
برای بدست آوردنش مدت ها می گردند آن را به بهترین شکل ها می سازندوجایش دربین جواهرات است،هرچند با اندک ناخالصی اش.
چرا ما مانند نباید مانند آن جویندگان و سازندگان جواهر نباشیم!
چرا همیشه ی خدا دوستانمان را با چشم عیب بین می نگریم!
چرا در جستجوی خوبی هایش نیستیم وحتی گاها خوبی هابش را بدی می بینیم وراحت کنارشان می گذاریم!
نمی گویم برایشان خودمان را تباه کنیم،نه این منظورم نیست.
منظور این است که آنان را با تنهاییشان،تنها مگذاریم،وقت صرفشان کنیم از بهر سازش
دوستشان بداریم،کمی بهتر بنگیرمشان حال می خواهد،والدین باشد،خواهر و برادر ،یک دوست ویاهم…
گاهی به قول سهراب چشم هارا باید شست جور دیگر باید دید!

به وقت عاشقی

کودکی روزگار خوبی ست،بی بهانه دوست داری و صادقانه ابراز می کنی
قهرمانانت پدر و مادرت هستند و مفتخری به وجودشان!
نمی دانم این جوانی باتو چه می کند،
که اینگونه، بی مهر شدی!!
قهرمانانت تغییر می کند،شاید کسانی باشند که نمی فهمند قهرمانی را
دیگر بعضا دوست نداری، آن دو فرشته زندگیت در مجالس همراهت باشند
این جوانی چه می کند؟
آیا وجود چند جوش و نیم متر قد این قدر شانیت می دهد.
هر آنچه هستی و باشی از ذرات وجود آن دو است!
بشکن این غرور پوشالیت را،ببوس دستانشان را!
بگو دوست داشتنت را!
آن دو عزیز است که هیچ جایگزینی ندارند.
قدرشان را بدانیم تا هستشان
گریه و ماتم دگر قراری بر زخم دل جای مانده نیست!!!
تقدیم به تمام پدرو مادران عزیز
هورمند

بگذارحرفت دم بکشد!

از حرف هایمان گاها کسی می سوزد
کسی می جوشد،کسی نیز میمیرد
شایدهم بی اختیارگوییم..
ما پس پرده دلها چه دانیم که چه شد!
می گوییم که مجلس سرد نگردد
مگر نگفته اند بارها و بارها بیندیش!!
پس ناطق بودن را چگونه یدک میشکیم!!!
شاید بحث تکرار ذهب ذهبا شده باشد که حواست هم که نیست میگویی از بر!
اگر همه می دانند وهمه حرف تکرار و ملال آور پس این افراد خواب رفته که اند؟؟؟
پس بار دگر می گویم؛بگذار حرفت دم بکشد،زعفران هم زدی عالی تر،البته قانعم گر نداری،فقط خام برسفره میاور!!!

لطفابا ادب باشید!

حرف زیاد است
حرفها می گویند و می گوییم.
کتابها می نویسند و می نویسیم.
هر کتابخانه پر است از بهترین ها چه در خانه ها و چه در مراکز!
حرفایشان نامفهوم یاحرف خوبی ندارند؟
بی شک هیچ کدام نیست!!
هم مفهوم است وهم خوب!
گاها به وجود کتابها مشکوک می گردم!
این همه انسان مدعی !!
پس چرا اوضاع چنین است؟!
خُلقِ خَلق،چنین است وادب هم….اصلا از ادب نمی شود حرف زد…
می گویند چرا دیگر مطهری دیگر نیست چرا باهنری نیست؟
چون هنر ادب را زیاد برده ایم.
ادبی نیست نه پیش خالق نه پیش مخلوقش!
کمی بیشتر بیندیشم به ادبمان!

 
مداحی های محرم